خبرگزاري فارس: هنگامى كه ازدواج دائم براى همگان ميسر نيست و زمينه فحشا و هرزگى در جامعه روبه فزونى است، ازدواج موقت راهكارى مناسب براى حل مشكلات جنسى جوانان و پيشگيرى از فساد و مبارزه با آن است.
هنگامى كه ازدواج دايم براى همگان ميسر نيست و زمينه فحشا و هرزگى در جامعه روبه فزونى است، ازدواج موقت راهكارى مناسب براى حل مشكلات جنسى جوانان وپيشگيرى از فساد و مبارزه با آن است. مذاهب اسلامى به استناد قرآن كريم، سنت نبوى(ص) و اقوال صحابه و تابعين در مشروعيت اين ازدواج در عصر پيامبر (ص)ترديد نكردهاند و تنها آنچه محل اختلاف است استمرار يا نسخ اين حكم الهى است، شيعيان و بعضى از بزرگان صحابه و تابعين، بر اين باورند كه اين حكم نسخ نشده است. اما بعضى از دانشمندان اهل سنت - بدون استناد به كلامى از پيامبر (ص) -ادعا مىكنند كه اين قانون در زمان جنگ خيبر يا آن هنگام كه پيامبر (ص) در هوازن يا مكه يا... بود نسخ نشده است، در حالى كه اخبار فراوانى دلالت بر مخالفت عمر بن خطاب در عصر خلافتش با اين حكم الهى دارد كه مورد استناد عالمان اهل سنت نيز مىباشد. از اين رو شيعه و سنى در تشريع اين قانون الهى توسط پيامبر اكرم (ص)ترديدى ندارند و دليل معتبرى بر نسخ آن، توسط آن حضرت نيز وجود ندارد.
غريزه جنسى، محدود كردن يا آزاد گذاردن آن ميل جنسى يكى از اميال طبيعى است كه در هر انسان، در برهه اى از زمان به گونه اى مستحكم است كه هيچ يك از اميال ديگر به پايه آن نمى رسد. در پرتو اين ميل است كه احساس عشق و محبت و مهربانى، شكوفا مى شود و انسان در جهت تحكيم پايه هاى خانواده كه هسته اوليه جامعه بزرگ انسانى را تشكيل مى دهد، احساس مسئوليت مى كند. ارضاء غريزه جنسى يكى از نيازهاى مبرم و از ضروريات زندگى هرانسانى است و نياز انسان به ازدواج، كمتر از نياز او به خوردن و آشاميدن نيست. ازآنجا كه شريعت اسلام، آخرين شريعت و پيامبرش خاتم پيامبران و كتابش آخرين كتاب آسمانى است، اين جنبه از شخصيت انسان را در نظر گرفته و آن را به گونه اى كه با ديگر اميال درونى انسان هماهنگ باشد اشباع كرده است.
عنايت شريعت مقدس اسلام به ارضاى اين غريزه، به حدى است كه ازدواج را سنتي الهى و روى گردانى از آن را، روى گردانى از شريعت به شمار آورده است. اين مطلب در حديثى كه از پيامبر اسلام(ص) نقل شده چنين ترسيم شده است:
النكاح سنتي فمن اعرض عن سنتي فليس منى،((71)) ازدواج، سنت من است، پس كسى كه از سنت من روى گرداند، از من نيست.
اين سخن، نشان مى دهد كه ازدواج در اسلام امرى مقدس است و بر خلاف ميل برخى از غربزدگان جديد، چيزى بالاتر از مبادله كالا و مال مى باشد.((72)) هر قدر انسان تمايل به زندگى مجردى داشته باشد زمانى نمى گذرد كه در زندگيش احساس كمبودى مى كند كه با چيزى جز ازدواج، پر نمى شود. به دليل همين اهميت است كه اسلام قوانين زيبايى را در تنظيم غريزه جنسى و سوق آن در جهتى صحيح وضع كرده تا هم اين غريزه اشباع شود و هم ارضاى اين غريزه، متناسب با ساير اميال انسانى باشد وهم كرامت و شرافت او محفوظ ماند. خداوند در قرآن فرموده است:
وانكحوا الايامى منكم و الصالحين من عبادكم و امائكم ان يكونوا فقراء يغنهم اللّه من فضله و اللّه واسع عليم،((73)) مردان و زنان بى همسر خود، همچنين غلامان و كنيزان صالح و درستكارتان را همسردهيد، اگر فقير و تنگدست باشند، خداوند از فضل خود، آنان را بى نياز مى سازد،خداوند گشاينده و آگاه است! اسلام در بسيارى از آيات قرآنى به انسان اجازه داده است تا به نيازهاى جنسى اش به يكى از راههاى زير پاسخ دهد:
1. ازدواج دايم، 2. ازدواج موقت، 3. بهره بردن از كنيزى كه در اختيار انسان است.
به هرحال، آنچه ما را وادار كرده تا در باره ازدواج موقت بحث كنيم، ظلمى است كه در نوشته هاى دوستان و دشمنان به اين ازدواج شده است.
دشمنان با نگاه كينه توزانه و حسدورزانه، مانند يك هوو به هووى ديگر به اين مساله نگاه كرده و در نتيجه محاسن آن را به صورت عيب تصوير نموده اند. دوستان هم با به راه انداختن غوغا و هياهو و بدون تدبر و عدل و انصاف، حكم خود را عليه آن صادركرده، حتى برخى آن را بيشتر به زنا و هرزگى نزديك دانسته اند. معناى اين سخن اين است كه رسول اكرم(ص)(معاذاللّه) در برهه اى از زمان، به منظور فرونشاندن آتش شهوت اصحاب خويش، هرزگى را براى آنان تجويز كرده است. "كبرت كلمة تخرج من افواههم، چه سخن سهمگينى است كه از دهان آنان خارج مى شود". بنابراين انتظار نمى رود در مورد موضوعى كه دشمن براى ضربه زدن و دوست به دليل جهل به حقيقت آن، تمامى تلاش خود را جهت تبيين و تحليل آن انجام داده اند، شبهاتى ايجاد نشود. اگر دوستان، موضوع را به طور عميق مورد بررسى قرار مى دادند و به آنچه در قرآن و احاديث نبوى آمده است احاطه پيدا مى كردند، چنين سخنان نيش دارى را بر زبان جارى نمى ساختند.
آنچه اكنون به آن اشاره مى كنيم اين است كه اسلام با فراخواندن مردم به ازدواج دايم،مشكل غريزه جنسى را حل كرده است و ازدواج را پايه زندگى انسان و به عنوان امرى ضرورى و غذاى روحى تمامى انسانها تلقى كرده است. اما با اين حال، گاه شرايط خاصى در زندگى انسان روى مى دهد كه قادر نيست از اين راه عمومى(يعنى ازدواج دايم) به مقصد برسد. اينجاست كه شريعت اسلامى بايستى براى چنين شرايط ى و به عنوان راه حلى مقطعى، تدبيرى براى تشريع مشكل خاصى از ازدواج انديشيده باشد. اين اشتباه است كه كسى تصور كند دعوت اسلام به ازدواج موقت،مانند دعوتش به ازدواج دايم است. هر گز چنين نيست، زيرا ازدواج دايم پاسخى است به نياز جنسى انسانها در كليه مراحل زندگى. اما ازدواج موقت(همچنان كه گفتيم)پاسخى است براى حل مشكلات مقطعى و به منظور ممانعت از شيوع فساد در جامعه اسلامى و به عنوان دارو است، نه غذا، زيرا ممكن است انسان در شرايط ى قرار گيردكه امكان ازدواج دايم برايش وجود نداشته باشد. در اين صورت سه راه حل در پيش روى او وجود دارد:
1. فرونشاندن آتش شهوت، 2. پناه بردن به فاحشه خانه ها، 3. ازدواج موقت، با شروط ى كه اسلام وضع كرده است.
اما راه حل اول، به جز براى معصومين و برخى ديگر به تناسب نزديكيشان به آنها، وبه طور عادى براى همگان ممكن نيست.
راه حل دوم هم علاوه بر اين كه موجب نابودى كرامت انسانى است، باعث شيوع فسادو بيماريها و تداخل نسبتهاى فاميلى مى شود. بنابراين چاره اى جز راه حل سوم، يعنى ازدواج موقت باقى نمى ماند.
براين اساس، ازدواج موقت يكى از زيباترين سنتهاى اسلامى است كه به منظور حفظ كرامت انسانى تشريع شده است. امام على(ع) عمق اين معضل را شناخته و باسخنانى زيبا، گوشهاى ما را نوازش داده و به بحرانى كه ممكن است در اثر بى اعتنايى به اين سنت، گريبانگير جامعه شود، هشدار داده است. او چنين فرموده است:
لولا نهي عمر عن المتعة، لمازنى الاشقي او شقية، اگر عمر متعه را منع نكرده بود، جز مرد و زن شقى، كسى زنا نمى كرد.
انديشمند اسلامى، شهيد مرتضى مطهرى، در اين زمينه سخنى دارد. اومى گويد:
خاصيت عصرجديد اين است كه فاصله بلوغ طبيعى را با بلوغ اجتماعى و قدرت تشكيل عائله، زياد كرده است... . آيا جوانان حاضرند يك دوره "رهبانيت موقت " راط ى كنند و خود را تا زمانى كه امكانات ازدواج دايم پيدا شود به سختى تحت فشارقرار دهند؟ بر فرض، اگر جوانى حاضر شود رهبانيت موقت را بپذيرد آيا طبيعت حاضر است از ايجاد عوارض روانى سهمگين و خطرناكى كه در اثر ممانعت از اعمال غريزه جنسى پيدا مى شود و روانكاوى امروز، از روى آنها پرده برداشته است، صرف نظر كند؟ دو راه بيشتر باقى نمى ماند.
1. جوانان را به حال خود رها كنيم و مانند غربى ها پسرها و دخترها را به طور مساوى آزاد بگذاريم.
2. به قانونى بودن ازدواج موقت گردن نهيم.
در دوران اخير برخى از فيلسوفان غربى هم كه به آزاد انديشى مشهورند با نداى اسلام، مبنى بر قانونى بودن ازدواج موقت هم آواز شده اند. به عنوان مثال از ديدگاه راسل، امروزه سنت ازدواج بدون دليل به تاخير مى افتد، زيرا در يكى دو قرن گذشته يك دانشجو در حدود سن هجده يا بيست سالگى، دروسش را به اتمام مى رساند ودر سن بلوغ آماده ازدواج مى شد و براى او دوره انتظار، زياد به طول نمى انجاميد،مگر اينكه مى خواست زندگى خود را وقف تحصيل علم كند و كمتر جوانى از ميان صدها و هزاران جوان، اين گزينه را انتخاب مى كرد. اما امروزه، دانشجويان پس ازهجده يا بيست سالگى مرحله تخصص در علوم و صنايع را آغاز مى كنند و طبعا پس ازفارغ التحصيل شدن و اتمام دانشگاه، نيازمند زمانى هستند تا آمادگى كافى را براى كسب درآمد از طريق بازرگانى يا ديگر كارهاى اقتصادى، پيدا كنند. از اين رو قبل ازسن سى سالگى شرايط ازدواج براى آنها آماده نيست. بنابراين امروزه يك جوان،دوره اى طولانى را از سن بلوغ تا سن ازدواج ط ى مى كند. در حالى كه اين دوره درگذشته به حساب نمى آمده است واين دوره، دوره رشد جنسى و سركشى اميال ودشوارى مقاومت در مقابل محرك هاست. با اين حساب، آيا ممكن است در نظام جامعه انسانى، اين دوره را همچون گذشتگان و مردم قرون وسط ى، ناديده بگيريم؟ به نظر فيلسوف ياد شده، اين كار مقدور نيست و اگر ما اين دوره را به حساب نياوريم،نتيجه اش چيزى جز فساد و بازيچه قرار دادن نسل دختران و پسران جوان نخواهدبود. به عقيده وى بايد قوانين، براى جوانان در اين سنين نوعى ازدواج را تجويز كنندبه گونه اى كه نه به سختى هاى داشتن خانواده دچار شوند و نه به كام شهوت هاى كشنده و بيمارى ها و دردسرهاى بعدى آن بيفتند. او از اين نوع ازدواج به "ازدواج بدون فرزند" تعبير مى كند و مرادش اين بوده كه اين ازدواج از يك طرف، آنها را ازافتادن در گرداب فساد، باز مى دارد و از طرف ديگر آنها را قبل از آنكه خانواده اى تشكيل دهند، آماده زندگى زناشويى مى كند.((74)) منظور راسل از "ازدواج بدون فرزند" ازدواجى است كه در آن، از باردار شدن زن جلوگيرى شود. البته التزام به اين شرط هر چند امكان دارد، اما دشوار است وبرفرض كه از وسايل جلوگيرى استفاده كنند و با اين حال بچه دار شوند، اين فرزند،فرزند شرعى است و به پدر و مادرش ملحق مى شود.
طرحى كه اين فيلسوف انگليسى ارائه داده است، طرحى است كه بيش از چهارده قرن است كه اسلام، مردم را به آن فراخوانده، با اين تفاوت كه طرح اسلام درچارچوب قوانينى به مراتب زيباتر و شگفت انگيزتر از طرحى است كه راسل پيشنهادكرده است.
آنچه پيش روى شما خواننده محترم مى باشد، پژوهشى مختصر در باره ازدواج موقت است. باشد كه به اين موضوع عنايت بيشترى شده و از زواياى مختلف مورد بررسى قرار گيرد تا عظمت قوانين اسلامى روشن تر شود و مشخص گردد كه دشمنان حقانيت آن را انكار كرده و دوستان هم آن را نشناخته اند.
آراى فقها در باره متعه تمامى مذاهب فقهى اسلامى اتفاق نظر دارند كه رسول خدا(ص) در برهه اى از زمان،با وحى الهى، متعه زنان را حلال كرده است. آنچه مورد اختلاف مذاهب فقهى است استمرار اين حليت و نسخ آن مى باشد. شيعه اماميه و اندكى از صحابه و تابعين، بر اين عقيده اند كه اين حليت استمرار داشته است. اما مذاهب چهارگانه اهل سنت معتقدندكه حليت متعه زنان، نسخ شده و در حال حاضر اين كار حرام است. بديهى است كه مساله متعه زنان، مساله اى بغرنج و مشتمل بر نوعى ابهام است.
البته اين سخن بدين معنا نيست كه اين مساله بعد از رحلت رسول خدا(ص) تا قيامت،فاقد دليلى شرعى از كتاب و سنت است، بلكه مراد از پيچيدگى و ابهام، اين است كه پژوهشگر - هر چند بى طرف باشد - ممكن است متهم شود كه به هنگام تحقيق در اين گونه مسائل دچار هواهاى نفسانى شده است.
علاوه بر اين، بايد اعتراف كرد كه مسئله ازدواج موقت - على رغم تصور نا آگاهان -ميان معتقدان به آن پديده اى شايع نيست، بلكه اين پديده براى شرايط محدود ومعينى تدارك ديده شده است.
اينك تبيين حق در مساله، ط ى بيان چند امر تقديم مى شود:
1. تعريف متعه و پاره اى از احكام آن ازدواج موقت آن است كه يك زن آزاد و كامل، خود را با رضايت، به عقد مردى درآورد كه مانعى براى ازدواج با او(از قبيل مانع سببى يا نسبى يا رضاعى يا شوهر داشتن يا عده و ديگر موانع شرعى) وجود نداشته باشد و مهريه و مدت ازدواج را هم در آن ذكر كند. در اين ازدواج هر گاه مدت به سرآيد، زن و مرد بدون طلاق از هم جدامى شوند و در صورتى كه آميزش صورت گرفته باشد و زن در سن يائسگى نبوده و ازجمله كسانى باشد كه حيض مى بيند، بايد به مدت دو حيض عده نگه دارد و گرنه، به مدت چهل و پنج روز عده نگه دارد.
ازدواج موقت مانند ازدواج دايم تنها با عقدى صحيح كه نشان دهنده قصد جدى طرفين بر ازدواج است، صورت مى پذيرد و هر آميزشى كه بين زن و مرد بدون صيغه عقد انجام بگيرد - هر چند با تراضى طرفين و ميل و رغبت باشد - متعه و ازدواج موقت محسوب نمى شود. بنابراين هنگامى كه صيغه عقد جارى شد، عقد لازم شده،وفاى به آن واجب مى شود.
پاره اى از احكام ازدواج موقت بيشتر اشكالاتى كه بر ازدواج موقت وارد مى شود ناشى از جهل به حقيقت، آثار واحكام آن است. از اين رو مختصرى از احكام آن را در اينجا مى آوريم تا روشن شودكه تفاوت ازدواج موقت و زنا بسيار زياد است.
علاوه بر احكام مشتركى كه بين ازدواج موقت و دايم وجود دارد، ازدواج موقت داراى احكام خاصى است و ما در كتاب "نظام النكاح في الشريعة الاسلامية الغراء" به طورمفصل احكام هريك از آنها را آورده ايم كه خواننده را به آنجا ارجاع مى دهيم.((75))در اينجا تنها به پاره اى از احكام مشترك و مختص اين دو نوع ازدواج اشاره مى كنيم وفقيه آگاه، احكام مشترك آنها را از احكام مختص تشخيص مى دهد.
ا: صيغه صيغه عبارت است از ايجاب و قبول. براى ايجاب كافى است كه يكى از اين سه واژه به كار رود: "زوجتك، متعتك، انكحتك " و براى قبول كافى است از لفظ ى كه دلالت بر رضايت بر ايجاب دارد، مانند عبارت "قبلت النكاح " يا "قبلت المتعة "، استفاده شود.
ب: طرفين شرايط ى كه زوج و زوجه در ازدواج دايم دارند در ازدواج موقت هم - به جزاستثناءاتى - وجود دارد. بنابراين بايستى زوجه مسلمان باشد و بنابر قولى كه بين فقهامشهورتر است جايز است زوجه از اهل كتاب باشد، اما زن مسلمان نمى تواند به ازدواج موقت مرد غير مسلمان در آيد. در ازدواج موقت، همانند دايم، مرد نمى تواندبدون اجازه زن با خواهر زاده يا برادر زاده او ازدواج كند و چنانچه ازدواج صورت گيرد، صحت آن مشروط به اجازه زن است و اگر زن اجازه نداد، عقد باطل است.
ج: مهريه يكى از اركان ازدواج موقت، مهريه است و چنانچه در عقد ذكر نشود عقد باطل است. يكى از شرايط مهريه اين است كه مملوك مرد و معلوم باشد، يعنى با پيمانه ياوزن يا به واسطه ديدن يا توصيف، مشخص باشد و اگر مرد قبل از آميزش، مدت ازدواج را به زن ببخشد، بايستى نصف مهريه را بپردازد و بعد از آميزش تمام مهريه برمرد واجب مى شود.
د: مدت مدت نيز يكى از اركان ازدواج موقت است. برخى فقها قائلند اگر در عقد نامى ازمدت برده نشود، عقد باطل است و برخى ديگر گفته اند ازدواج موقت به ازدواج دايم تبديل مى شود.
بنابراين بايستى مدت ازدواج موقت، معين و عارى از ابهام باشد.
در ازدواج موقت، بيرون ريختن نطفه، بدون اجازه زن جايز است، اما در ازدواج دايم بيرون ريختن نطفه فقط با اجازه زن جايز است.
جدايى بين زن و مرد در ازدواج موقت با پايان يافتن مدت انجام مى پذيرد و و در آن طلاقى نمى باشد. زن و شوهر در ازدواج موقت از يكديگر ارث نمى برند، مگر آنكه در متن عقد ذكر شده باشد.
در مورد افرادى كه با زناشويى محرم مى شوند، ازدواج موقت همچون ازدواج دايم است. بنابراين اگر مردى با زنى ازدواج موقت كند، چه با او آميزش كرده باشد و چه نكرده باشد، مادرزنش بر او حرام است و در صورتى كه آميزش كرده باشد، دخترش نيز بر او حرام است. همچنين ديگر مواردى كه در باب حرام شدن به واسطه زناشويى، ذكر شده است در ازدواج موقت نيز جارى است.
اگر مرد در ازدواج موقت با زن آميزش كرده باشد و مدت ازدواج هم پايان يافته باشد،در صورتى كه زن حيض مى بيند، بايد به اندازه دو بار حيض ديدن، عده نگه دارد، امااگر خون نمى بيند ولى در سن زنانى باشد كه خون مى بينند، بايد چهل و پنج روز عده نگه دارد. اينها در صورتى بود كه با او آميزش شده باشد و گرنه، عده ندارد.
چنانچه قبل از پايان يافتن مدت متعه، مرد بميرد، بايستى زن - چه با او آميزش شده باشد و چه نشده باشد، در صورت آبستن نبودن - چهار ماه و ده روز و به قول برخى دو ماه و پنج روز، عده نگه دارد. اما اگر حامله باشد بايستى به ديرترين مدت، از عده وفات و آبستنى عده نگه دارد و اگر كنيز باشد و آبستن نباشد بايستى دو ماه و پنج روزعده نگه دارد.((76)) غرض از بيان اين احكام اين بود كه معلوم شود ازدواج موقت ازدواجى حقيقى است و در عموم احكامش - مگر در مواردى كه دليل وجود دارد - مانند ازدواج دايم است. مهمترين تفاوت هاى ازدواج دايم و موقت از اين قرارند:
1. در ازدواج دايم جدايى زن از مرد با طلاق حاصل مى شود، در صورتى كه درازدواج موقت با پايان يافتن مدت حاصل مى شود.
2. زن در ازدواج دايم، نفقه دارد، در صورتى كه در ازدواج موقت چنين نيست.
3. زن و مرد در ازدواج دايم از يكديگر ارث مى برند در صورتى كه در ازدواج موقت چنين نيست.
4. چنانچه زن در ازدواج دايم مطلقه شود، بايستى سه ماه يا به اندازه سه بار حيض ديدن عده نگه دارد ، در صورتى كه زن در ازدواج موقت پس از پايان مدت، بايستى به اندازه دو بار حيض ديدن يا چهل و پنج روز عده نگه دارد.
اين تفاوت هاى اندك، زن را در ازدواج موقت، از زوجه بودن خارج نمى كند و مانندزن در ازدواج دايم، داراى احكامى است.
به عنوان مثال وقتى خداوندمى فرمايد:
والذين هم لفروجهم حافظون الاعلى ازواجهم او ما ملكت ايمانهم فانهم غيرملومين،((77)) و آنها كه دامان خود را حفظ كنند، تنها با همسران و كنيزانشان آميزش جنسى دارند،كه در بهره گيرى از آنان ملامت نمى شوند.
يكى از مصاديق "ازواجهم "، يعنى: "همسرانشان "، زنى است كه به ازدواج موقت مردى در آمده است. بنابراين چنين زنى، حقيقتا زوجه است و مانند زوجه مرد درازدواج دايم، داراى حكامى است، مگر احكامى كه مطابق دليل، مختص ازدواج موقت است. اين كه در اين ازدواج، برخى از احكام ازدواج دايم منتفى است و يااحكامى مخصوص به خود دارد، باعث نمى شود كه عنوان زوجيت از آن سلب شود.در آينده به صورت مفصل خواهيم گفت كه در ازدواج دايم نيز گاهى اوقات، زن بدون طلاق از مرد جدا مى شود و يا در اين ازدواج هم گاهى زن و مرد از هم ارث نمى برندو يا زن، نفقه ندارد.
2. ازدواج موقت در صدر اسلام متعه حتى پيش از ظهور اسلام در ميان مردم متداول بود، اما - همچنانكه گذشت -اسلام براى آن حدودى معين كرده و شروط ى قرارداد. با پژوهشى تاريخى و با توجه به روايات زير، صحت مدعاى فوق روشن مى شود:
1. ابن ابى حاتم از ابن عباس روايت كرده است كه:
كانت متعة النساء في اول الاسلام، كان الرجل يقدم البلدة ليس معه من يصلح له صنيعته ولايحفظ متاعه، فيتزوج المراة الى قدر ما يرى انه يفرغ من حاجته، فتنظر له متاعه وتصلح له ضيعته،((78)) در آغاز اسلام، متعه زنان وجود داشته است، به اين صورت كه گاه مردى به شهرى وارد مى شد و كسى را نداشت تا او را در كارش كمك و يا از وسايلش محافظت كند.از اين رو تا مدتى كه فكر مى كرد نيازش در آن شهر بر آورده مى شود، با زنى ازدواج مى كرد و زن هم از وسايلش محافظت و كارش را روبه راه مى كرد.
2. طبرانى و بيهقى در سنن خويش از ابن عباس نقل كرد اند:
كانت المتعة في اول الاسلام... فكان الرجل يقدم البلدة ليس له بها معرفة فيتزوج بقدر مايرى انه يفرغ من حاجته لتحفظ متاعه و تصلح له شانه ، ((79)) در آغاز اسلام، متعه وجود داشت... گاه مردى به شهرى وارد مى شد كه شناختى ازآنجا نداشت. از اين رو تا مدتى كه فكر مى كرد نيازش در آن شهر بر آورده مى شود بازنى ازدواج مى كرد تا از وسايلش محافظت و كارش را روبه راه كند.
3. عبدالرزاق و ابن ابى شيبه و بخارى و مسلم از ابن مسعود نقل كرده اند كه:
كنا نغزو مع رسول اللّه(ص) و ليس معنا نساؤنا فقلنا: الا نستخصي؟ فنهانا عن ذلك ورخص لنا ان نتزوج المراة بالثوب الى اجل، ثم قرا عبداللّه: يا ايها الذين آمنوا لاتحرمواطيبات ما احل اللّه لكم((80))، ((81)) در غزوه اى با رسول خدا(ص) بوديم و زنان ما همراهمان نبودند. به حضرت عرض كرديم: اجازه مى دهيد خود را اخته كنيم؟ پيامبر(ص) ما را از اين كار نهى فرمود و به مااجازه داد تا مدت معينى با زنى ازدواج كنيم. آنگاه عبداللّه اين آيه را تلاوت كرد:
اى كسانى كه ايمان آورده ايد، پاكى هايى را كه خدا براى شما حلال كرده، حرام نگردانيد.
4. عبدالرزاق و احمد و مسلم از سبره جهنى نقل كرده اند كه گفت:
اذن لنا رسول اللّه عام فتح مكة في متعة النساء فخرجت انا و رجل من قومي ولي عليه فضل في الجمال و هو قريب من الدمامة...،((82)) در سال فتح مكه، رسول خدا(ص) به ما اجازه ازدواج موقت داد. در پى اين اجازه،من و مردى از قومم كه من از او زيباتر بودم و او كمى زشت و كوتاه قد بود، از خانه خارج شديم....
5. بخارى در صحيحش، به سند خود از جابربن عبداللّه و سلمة بن اكوع روايت كرده است:
كنا في جيش فاتانا رسول اللّه(ص)، فقال: انه قد اذن لكم ان تستمتعوا فاستمتعوا،((83)) در سپاهى بوديم كه رسول خدا(ص) نزد ما آمد و فرمود: به شما اجازه داده شدكه متعه كنيد، پس متعه(ازدواج موقت) كنيد.
6. مسلم در صحيحش به سند خود روايت كرده است كه:
خرج علينا منادي رسول اللّه(ص): فقال: ان رسول اللّه(ص) قد اذن لكم ان تستمتعوافاستمتعوا، يعني متعة النساء،((84)) منادى رسول خدا(ص) نزد ما آمد و گفت: همانا رسول خدا(ص) اجازه داده كه متعه كنيد، يعنى متعه زنان.
7. همچنين مسلم به سند خويش در صحيحش از سلمة بن اكوع و جابربن عبداللّهروايت كرده است كه:
ان رسول اللّه(ص) اتانا فاذن لنا في المتعة، ((85)) رسول خدا(ص) نزد ما آمد و به ما اجازه داد كه متعه كنيم.
احاديث اخير به گواهى احاديث قبلشان، نشان مى دهند كه ازدواج موقت با زنان درشرايط ى خاص و به منظور اهدافى عقلايى ، امرى معروف و متداول بوده است ودرواقع، پيامبر(ص) با اجازه اى كه در اين مورد صادر كردند، مردم را به اين امرمعروف ارشاد كرده اند، نه اينكه حكمى را ابتكار كرده باشند.
بنابراين اگر چنين ازدواجى در عصر رسالت، امرى متداول بوده است، شارع چاره اى نداشته كه با تاييد و يا رد آن، در مورد آن اظهار نظر كند و با توجه به اين كه اين كار ازقبيل زنا نبوده، درست نيست از اظهار نظر پيرامون آن خوددارى كند.
اگر اين كارچيزى شبيه زنا مى بود، محال بود كه پيامبر(ص) آن را - حتى براى برهه اى خاص -حلال كند.
قل ان اللّه لايامر بالفحشاء اتقولون على اللّه ما لا تعلمون،((86)) بگو كه خداوند به فحشا دستور نمى دهد. آيا چيزى را كه نمى دانيد به خداوند نسبت مى دهيد؟ 3. ازدواج موقت در قرآن پيشتر گفتيم كه متعه در صدر اسلام امرى متداول بوده و شارع چاره اى نداشته كه آن راامضا و يا رد كند. خوشبختانه مطابق نظر مفسرين مشهور، قرآن از اين مساله ياد كرده و آن را امضا نموده است.(هر چند برخى مدعيند كه اين آيه نسخ شده است). آياتى كه از اين مساله ياد كرده اند:
1. حرمت عليكم امهاتكم و بناتكم و اخواتكم... و ان تجمعوا بين الاختين الا ما قدسلف ان اللّه كان غفورا رحيما،((87)) بر شما حرام شده است مادران و دختران و خواهرانتان... و [نيز حرام است برشما] جمع ميان دو خواهر، مگر آنچه در گذشته واقع شده است. خداوند آمرزنده ومهربان است.
2. و المحصنات من النساء الا ما ملكت ايمانكم كتاب اللّه عليكم و احل لكم ماوراءذلكم ان تبتغوا باموالكم محصنين غير مسافحين فما استمتعتم به منهن ف آتوهن اجورهن فريضة ولا جناح عليكم فيما تراضيتم به من بعد الفريضة ان اللّه كان عليماحكيما،((88)) و زنان شوهر دار بر شما حرام است، مگر آنها را كه مالك شده ايد، [زيرا اسارت آنها در حكم طلاق است]، اينها احكامى است كه خداوند بر شما مقرر كرده است.اما زنان ديگر غير از اينها كه گفته شد، براى شما حلال است كه با اموال خود، آنان رااختيار كنيد، در حالى كه پاكدامن باشيد و از زنا، خوددارى نماييد و واجب است مهرزنانى را كه متعه(ازدواج موقت) مى كنيد، بپردازيد و در آنچه بعد از تعيين مهر، بايكديگر توافق كرده ايد بر شما گناهى نيست. خداوند، دانا و حكيم است.
3. و من لم يستطع منكم طولا ان ينكح المحصنات المؤمنات فمن ما ملكت ايمانكم من فتياتكم المؤمنات،((89)) و آنان كه توانايى ازدواج با زنان(آزاد) پاكدامن و با ايمان را ندارند، مى توانند با زنان پاكدامن، از بردگان با ايمانى كه در اختيار داريد ازدواج كنند.
تفسير آيات فوق:
آيات گذشته آنچه را كه در مورد زنان، حلال يا حرام است، بيان مى كنند. اما آيه اول:
آيه اول و ابتداى آيه دوم، زنانى را كه ازدواج با آنان حرام است بيان مى كنند و آنهاعبارتند از:
1. مادران 2. دخترها 3. خواهرها 4. عمه ها 5. خاله ها 6. دختران برادر 7.دختران خواهر 8. مادران رضاعى 9. خواهران رضاعى 10. مادرزن ها 11. دختران همسر[ربيبه ] كه انسان با آن همسر آميزش كرده است 12. همسران پسران 13. جمع كردن بين دو خواهر 14. زنان شوهردار.
اين بخش از آيه دوم كه فرمود: "والمحصنات من النساء الا ما ملكت ايمانكم "، به زنان شوهردار اشاره دارد. واژه "محصنات " جمع "محصنه " به معناى زنى است كه ازدواج كرده است و به دليل شوهر دار بودن، ازدواج با چنين زنى حرام است، مگر در يك صورت كه آيه "الا ما ملكت ايمانكم "، يعنى: "مگر زنانى را كه مالك شده ايد"، به آن اشاره دارد. اما ميان مفسرين، در معناى اين استثنا اختلاف نظر وجود دارد كه براى آگاهى از آن، بايستى به تفاسير آنها مراجعه كرد.
تا اينجا بيان زنانى كه ازدواج با آنها حرام است و قرآن آنها را منحصر در چهارده گروه مى داند، تمام شد. با اين بيان، تفسير آيه اول و بخشى از آيه دوم كه در آن زنان شوهردار را به ديگر زنان محرمه در آيه اول عطف كرده است، به پايان رسيد. اما ادامه آيه دوم كه اينچنين آغاز شده است:
و احل لكم ماوراء ذلكم ان تبتغوا باموالكم محصنين غير مسافحين فما استمتعتم به منهن ف آتوهن اجورهن فريضة ولاجناح عليكم فيما تراضيتم به من بعدالفريضة.
اينك تفسير اين آيه كه در ضمن چند بخش تقديم مى شود:
1. در "و احل لكم ماوراء ذلكم " مراد از "ما" ى موصول، زنانى است كه در آيه قبل ذكر نشده است. در اينكه به جاى "من، از "ما" استفاده شده است اشكالى نيست،همچنانكه در آيه زير نيز چنين استفاده شده است:
فانكحوا ما طاب لكم من النساء مثنى و ثلاث و رباع،((90)) و با زنان ازدواج نماييد، هر مقدار كه مايليد دو يا سه يا چهار همسر.
واژه "ذلكم "، از "ذا" و "كم " تركيب شده است كه اولى اشاره به زنانى است كه پيشتراز آنها ياد شده است و دومى خطاب به تمامى مؤمنين است و معناى آيه اين است كه:"اى مؤمنان، غير از زنانى كه نام برديم، زنان ديگر بر شما حلال هستند، اما اينكه چرابه جاى "ذى " از واژه "ذا" استفاده شده، مطلبى است كه بايد در محل خودش موردبحث و بررسى قرار گيرد.
2. جمله "ان تبتغوا باموالكم "، بدل بعض از كل و يا عطف بيان از عبارت "ماوراءذلكم " است كه مفعول آن حذف شده است.
ممكن است مفعولى كه حذف شده،"نكاح النساء"، يعنى:
"ازدواج با زنان " باشد. بنابراين آيه چنين مى شود:
"تبتغواباموالكم نكاح النساء"، "اما زنان ديگر، غير از اينها كه گفته شد، براى شما حلال است كه با اموال خود با آنها ازدواج كنيد". به هر حال اين جمله، راه مشروع ازدواج با زنانى را كه در آيه از آنها ياد نشده، بيان كرده و مى گويد كه با صرف داشتن مال مى توان اززنان بهره مند شد. مصاديق اين بهره مندى در نگاه اول در سه راه منحصر است:
ا - ازدواج به وسيله پرداختن مهريه ب - ازدواج با كنيزان ج - زنا 3. اما در جمله "محصنين غير مسافحين "، مى فرمايد: در حالى كه عفت و پاكدامنى رامى خواهيد - نه زنا را - با اموال خود، ازدواج با زنان را بخواهيد. عبارت "محصنين "، يعنى:
"متعففين "، يعنى در حالى كه پاك دامن هستيد، نه زناكار.
خداوند بااين جمله، راه سوم از راههاى سه گانه فوق را تحريم مى كند و مى فرمايد كه يك مسلمان حق ندارد با اموالش، از طريق زنا با زنان مباشرت كند.
بنابراين تنها دو راه اول باقى مى ماند، يعنى ازدواج با زن آزاد و ازدواج با كنيزان.
4. آيه "فما استمتعتم به منهن ف آتوهن اجورهن فريضة "، به ازدواج با زنان آزاد اشاره دارد، همچنان كه آيه سوم به ازدواج با كنيزان اشاره دارد.((91)) از آنجا كه اين نوع ازدواج از محل بحث خارج است، در مورد آن سخنى نمى گوييم. آنچه در اينجااهميت دارد، تفسير آن قسمتى از آيه است كه به نكاح با زنان آزاد برمى گردد، يعنى آن قسمتى كه مى گويد: "فما استمتعتم به منهن ف آتوهن اجورهن". تفاوتى ندارد كه كلمه "ما" در "فما استمتعتم " كه ضمير موجود در كلمه "به " به آن بر مى گردد، شرطيه باشد يا موصوله. در اين صورت بحث در اين است كه آيا مراد از آن، ازدواج دايم است يا ازدواج موقت. دقت و تامل در قراين خارجى و قراينى كه در خود آيه وجوددارد فرض دوم را تاييد و احتمال اراده فرض اول را منتفى مى كند.
اينك توجه خواننده را به اين قراين جلب مى كنيم:
قرينه اول: استمتاع عبارت است از متعه كردن در زمانى كه اين آيه نازل شده، لفظ استمتاع - به همان صورتى كه در اول بحث گذشت - به عقد متعه و ازدواج موقت، منصرف بوده است نه آميزش و لذت بردن.هر چند گاهى اين لفظ، در اين معنا هم استعمال مى شود، مثل اين آيه:
ربنا استمتع بعضنا ببعض،((92)) پروردگارا هريك از ما دو گروه از ديگرى لذت برد.
دليل اين مطلب، دو امر است:
1. تعابير صحابه: صحابه از ازدواج موقت، به لفظ استمتاع تعبير مى كنند.
2. مسلم در صحيحش از جابربن عبداللّه نقل كرده است كه:
كنا نستمتع بالقبضة من التمرو الدقيق الايام على عهد رسول اللّه و ابي بكر حتى -ثمة - نهى عنه عمر،((93)) در عهد رسول خدا(ص) و ابوبكر با يك مشت خرما و آرد، متعه مى كرديم تا اينكه عمر از اين كار نهى كرد.
همچنين مالك از عروة بن زبير روايت كرده است:
ان خولة بنت حكيم دخلت على عمربن الخطاب، فقالت: ان ربيعة بن امية استمتع بامراة مولدة فحملت منه فخرج عمر يجر رداءه فزعا، فقال: هذه المتعة لو كنت تقدمت فيه لرجمته،((94)) خوله دختر حكيم، بر عمربن خطاب وارد شد و به او گفت:
ربيعة بن اميه با زنى بچه زا ازدواج موقت كرده و از او بچه دار شده است. عمر با عصبانيت و در حالى كه عبايش را با خود مى كشيد حركت كرده و چنين گفت:
اگر پيشتر به اين فرد در مورد ممنوع بودن متعه چيزى گفته بودم، او را سنگسارمى كردم.
اينها نمونه اى بود از رواياتى كه در آنها به شكل هاى مختلف لفظ استمتاع به كار رفته ومنظور از آن، ازدواج موقت و عقد كردن زنى به مدت معين و اجرت مشخص بوده است.
2. منظور از استمتاع در اين آيه، عقد است نه بهره و لذت بردن. به اين دليل كه خداوند، پرداختن اجرت را مانند ترتب جزاء بر شرط، بر استمتاع مترتب كرده وچنين فرموده است:
"فما استمتعتم به منهن ف آتوهن اجورهن". اگر مراد از استمتاع،عقد باشد، اين تفريع و ترتب درست خواهد بود، زيرا به صرف اين كه عقد، اعم ازدايم يا موقت، جارى شد، مهريه واجب مى شود. نهايت تفاوتى كه در اين زمينه وجوددارد اين است كه در عقد دايم، باطلاق دادن قبل از آميزش، نصف مهريه ساقط مى شود اما در عقد موقت، با پايان يافتن مدت و عدم آميزش، نصف مهريه ساقط مى شود.
اما اگر مراد از استمتاع، لذت و بهره بردن باشد، ترتب و تفريع موجود در آيه معناندارد، زيرا بر مرد واجب است كه قبل از لذت و بهره بردن از زن هم، كل مهريه را به او پرداخت كند و اين نشان مى دهد كه منظور از استمتاع، عقد است نه لذت بردن.
طبرسى در اين زمينه گفته است:
اگر چه واژه استمتاع در اصل براى بهره و لذت بردن وضع شده است، اما در عرف شرع به معناى اين نوع عقد معين است، مخصوصا اگر اين لفظ به كلمه "نساء" اضافه شده باشد. براين اساس معناى آيه اين مى شود كه: هرگاه زنى را عقد متعه كرديد،مهريه او را پرداخت نماييد. دليل مسئله اين است كه خداوند پرداخت مهريه را براستمتاع معلق و مترتب كرده است و اين تعليق، مستلزم اين است كه معناى استمتاع،همين عقد مخصوص باشد نه آميزش و لذت بردن از زن، زيرا مهريه، تنها با عقدواجب مى شود.((95)) شايد زمخشرى اين گونه معتقد است كه وجوب پرداختن مهريه، بر استمتاع به معناى لذت بردن متفرع نيست، عقد را بر آميزش و جماع عطف كرده و گفته تقدير آيه چنين است:
فما استمتعتم به من المنكوحات من جماع او خلوة صحيحة او عقد عليهن((96))،يعنى: آن همسرانى كه از آنها لذت جنسى از قبيل آميزش، خلوت صحيح يا عقدكردن آنها، برده ايد مزدشان را بدهيد....
قرينه دوم: حمل آيه بر غير از عقد متعه، مستلزم تكرار است بايستى در هدف اين فقره از آيه كه فرموده است: "فما استمتعتم به منهن ف آتوهن اجورهن..."، دقت نظر كرد، زيرا در اينجا سه احتمال وجود دارد:
ا: هدف آيه، حلال كردن ازدواج دايم است.
ب: هدف آيه، تاكيد بر پرداخت مهريه، پس از بهره و لذت بردن است.
ج: هدف آيه، متعه يا ازدواج موقت است.
احتمال او ل درست نيست، زيرا مستلزم آن است كه بدون دليل، تكرارى صورت گرفته باشد به دليل اين كه خداوند سبحان در آيه سوم اين سوره، حكم ازدواج دايم را بيان كرده و فرموده است:
و ان خفتم الا تقسطوا في اليتامى فانكحوا ما طاب لكم من النساء مثنى و ثلاث و رباع فان خفتم الا تعدلوا فواحدة،((97)) اگر مى ترسيد كه هنگام ازدواج با دختران يتيم، عدالت را رعايت نكنيد، با زنان ديگرى كه مى پسنديد ازدواج كنيد. دو يا سه يا چهار همسر و اگر مى ترسيد عدالت را رعايت نكنيد، تنها يك همسر بگيريد.
احتمال دوم هم مثل احتمال اول است، زيرا خداوند مساله پرداخت مهريه را در آيه چهارم از همين سوره بيان كرده و فرموده است:
و آتوا النساء صدقاتهن نحلة،((98)) و مهر زنان را به طور كامل، به عنوان يك بدهى(يا عطيه) به آنان بپردازيد.
در دو آيه زير نيز اين مطلب بيان شده است:
يا ايها الذين آمنوا لا يحل لكم ان ترثوا النساء كرها ولا تعضلوهن لتذهبوا ببعض ماآتيتموهن،((99)) اى كسانى كه ايمان آورده ايد! براى شما حلال نيست كه از زنان از روى اكراه، ارث ببريد و آنان را تحت فشار قرار ندهيد كه قسمتى از آنچه را به آنها داده ايد(از مهر)تملك كنيد.
و در آيه بعد آمده است:
وان اردتم استبدال زوج مكان زوج و آتيتم احداهن قنطارا فلا تاخذوا منه شيئا اتاخذونه بهتانا و اثما مبينا،((100)) و اگر تصميم گرفتيد كه همسر ديگرى به جاى همسر خود انتخاب كنيد و مال فراوانى(به عنوان مهر) به او پرداخته ايد، چيزى از آن را پس نگيريد. آيا براى باز پس گرفتن مهر، به تهمت و گناه آشكار متوسل مى شويد؟ بنابراين از سه احتمال ياد شده فقط احتمال سوم مى ماند، يعنى هدف آيه شريفه، بيان ازدواج موقت يا متعه است.
قرينه سوم: دو جمله قبل از جمله محل بحث قبل از جمله "فما استمتعتم..." دو جمله ديگر وجود دارد:
1. ان تبتغوا باموالكم.
2. محصنين غير مسافحين.
اين دو جمله به ازدواج موقت اشاره دارند و بيان مى كنند كه مراد از "استمتاع"، ازدواج متعه و عقد بستن با زنى به صورت ازدواج موقت است.
از جمله اول استفاده مى شود كه در صدد بيان ازدواجى است كه با مال به دست مى آيد و مال هم (كه همان مهريه باشد) نقشى بزرگ در اين ازدواج دارد، به طورى كه اگر نباشد، آن ازدواج باطل مى شود. اين ازدواج چيزى نيست جز ازدواج متعه كه درتعريف آن گفته شده است: "ازدواجى است با زمان و مهر معين". بنابراين مهريه درازدواج موقت، ركن است و اگر مهريه نباشد، متعه باطل است،((101)) برخلاف ازدواج دايم كه ذكر مهريه در آن واجب نيست.
ادامه دارد/